روانشناسی در معاملهگری
خیلی وقتها در محافل خصوصی و خانوادگی و دوستانه صحبت از شغلهای گوناگون و سختی بعضی شغلها می شود . در مورد سختی مشاغل مختلف هر کس نظری دارد . برخی شغل کار در معدن را ( به علت شرایط سخت کار ) ، برخی جراح مغز را ( به خاطر مسئولیت زیاد و احتیاج به دقت و تبحر زیاد ) و برخی کار در کوره های ذوب آهن ( به خاطر خطرات حین انجام کار و حتی عوارضی که بعد ها دامنگیر افراد می شود ) را سخت معامله گری واقعی ترین شغل ها می دانند . اما واقعا شغل سخت چیست و چه شغلهایی سخت محسوب می شوند . به یک تعریف ساده مشاغلی که فرد طی سالها فعالیت در آن دچار مشکلات جسمی و روحی و بیماری می شود شغل سخت محسوب می شوند و دارای تقسیم بندی های خاصی هستند . معیار سختی یک شغل میزان آسیب هایی است که ممکن است شغل برای شاغلین داشته باشد ( حتی اگر تمام مواردی ایمنی هم رعایت شود ) .
اما صرف نظر از مبحث بالا آیا شغل آسان هم داریم ؟ خوب در این خصوص هم نظرات متفاوتی وجود دارد و افراد در مقایسه با شغلهای سخت ، برخی شغلها را آسان می دانند . ممکن است کسی طلافروشی یا کارهای دفتری را شغلی آسان بداند . اما واقعیت این است که هیچ شغل آسانی وجود ندارد و هر شغل دارای ریسکها ، مشکلات و سختی های خود هست هرچند برای کسانی که تجربه آن را ندارند ممکن است شغل آسانی به نظر برسد . خوب در این مقاله قرار نیست به بررسی حرفه ها مختلف و بررسی سختی کار بپردازیم . ما در اینجا یک سوال اساسی داریم :
آیا شغل معامله گری در بازارهای مالی ، آسان است ؟
این مقاله را زمانی می نویسم ( مرداد 1399 ) که تب بورس همه جامعه را فرا گرفته و تقریبا در همه جا صحبت از آن است و به جرات می توان گفت که بورس تابحال چنین روزهایی را به خود ندیده است و ورود حجم پول و مردم جامعه به آن بی سابقه است . بسیاری از مردم با فروش اتومبیل ، گرفتن وام و …. به هر طریقی می خواهند از قافله سود های سرشار این روزها عقب نمانند . اما اینجا یک نکته خیلی مهم خودنمایی می کند . آیا این مردم هیچ تجربه ای در این کار دارند ؟ آیا در این زمینه تحصیلات دارند و آموزش دیده اند ؟ تقریبا اکثر کسانی که در حال ورود به این بازار هستند هیچ تجربه و تخصصی ندارند و صرفا با دیدن سود زیاد و این فکر که معامله گری کار راحتی است وارد گود می شوند .
حال یک سوال دیگر :
اگر به شما بگویند شغل برقکار صنعتی ( یا هر شغل دیگر ) درآمد فوق العاده ای دارد ، شما فورا شال و کلاه می کنید و می روید به عنوان یک برقکار استخدام شوید ؟ به فرض اینکه حتی شرکتی که قرار است در آن کار کنید ادعای شما را پذیرفت و بدون هیج آزمونی به شما اجازه فعالیت داد آیا شما این ریسک را قبول می کنید که در کاری که هیچ تجربه و تخصصی ندارید شروع به کار کنید ؟ نتیجه چنین کاری چه خواهد شد ؟ بی شک در همان ساعات اول جان خود و دیگران را به خطر خواهید انداخت یا حداقل خسارت مالی به بار خواهید آورد . خوب وقتی ما در شغلی مهارت نداریم عقلا از ورود بدون آموزش به آن خودداری می کنیم اما واقعا چرا اکثر مردم در مورد ورود به حرفه معامله گری بدون هیچ تردیدی ( بدون داشتن تجربه و تخصص ) اقدام می کنند و انتظار دارند موفق هم باشند . واقعا چرا ؟
حال مسئله را با دقت بیشتری بررسی می کنیم . کلا برای موفقیت در یک حرفه دو مرحله وجود دارد :
- مراحل راه اندازی یک کسب و کار و یا موفقیت در آزمون ورودی و استخدامی و جلب نظر کارفرما برای به دست آوردن یک کار
- توانایی های فکری و جسمی برای ادامه آن کسب و کار یا موفق بودن در انجام شغلی که در یک سازمان به دست آورده ایم ( در یک دسته بندی کلی ما یا برای خودمان کار می کنیم یعنی یک کسب کار شخصی داریم و یا برای دیگران کار می کنیم مثلا کارمند یا کارگر یک شرکت هستیم ). در هر دو صورت پس از ورود به هر حرفه ای توانایی برای غلبه بر مشکلات و سختی ها و داشتن توان لازم برای موفقیت در ادامه کار بسیار مهم است .
مرحله اول :
معمولا برای اینکه در یک شغل استخدام شویم لازم است که قبلا در آن زمینه مهارت و تخصص لازم را بدست آوریم که برای این منظور باید در دانشگاه یا مراکز مشابه علمی و فنی آموزش دیده باشیم . معمولا شرکت ها برای استخدام افراد ، از آنها مدارک تحصیلی مرتبط و سوابق کاری می خواهند و از آزمونهای کتبی ، عملی و مصاحبه برای ارزیابی و انتخاب بهترین افراد استفاده می کنند . پس هیچ شرکتی حاضر نیست بدون ارزیابی و اطمینان از مهارت و تخصص افراد آنها را بکارگیرد و برای داشتن یک شغل معمولی در یک سازمان باید سالها تحصیل کنند و آموزش ببینند و حتی بعد از استخدام نیز آموزشهای مرتبط با شغل همچنان ادامه دارد .
از طرف دیگر برای راه اندازی یک کسب و کار کوچک به غیر از تخصص و تجربه ( که برای به دست آوردن آن احتیاج به ساعتها آموزش به صورت رسمی ( مثلا در مراکز فنی حرفه ای ) و سنتی ( مثل شاگردی کردن ) و کسب تجربه در بازارهای کار احتیاج به مجوزهای همچون پروانه کسب ، مدرک فنی حرفه ای ، تایید سلامت فردی و بهداشت محل کار ، نداشتن سوء سابقه و بسیاری موارد دیگر دارد .
سوال : برای ورود به شغل معامله گری چه مدارک و مجوزهایی لازم است ؟
پاسخ : یک کد بورسی و شارژ حساب . والسلام
همانطور که می بینید وارد شدن به هیچ شغلی به اندازه معامله گری بورس آسان نیست و شاید به همین خاطر است که به محض رسانه ای شدن سودآور بودن بورس ، همه برای ورود به آن هجوم می آورند .
مرحله دوم :
در یک حرفه پس از راه اندازی آن یا استخدام در یک شرکت ، مهم ادامه آن برای رسیدن به اهداف و موفق بودن است . بعضی کارها ممکن است مرحله اول آسان باشد ( راه اندازی ) ولی ادامه دادن سخت باشد و یا بالعکس شغلهایی هستند که ورود به آنها مشکل باشد ولی ادامه آن زیاد سخت نباشد .
همانطور که دیدید ورود به دنیای بازارهای مالی آسان است اما آیا ادامه آن و رسیدن به سود آوری مستمر در بلند مدت نیز آسان است .
طبق آمار ( منبع ش را نمی دانم ولی زیاد شیده ایم ) بیش از 90% کسانی که وارد جرگه معامله گران می شوند پس از مدتی با از دست دادن قسمت زیادی از دارایی خود ( حتی همه آن ) با سرخوردگی این بازار را ترک می کنند . تاثیرات این شکست تا مدتها بعد گریبانگیر خود و خانواده شان خواهد بود .
نکته مهمی که در اینجا قابل ذکر است این است که اشتباهات و خطاهایی که ما در حرفه خود انجام می دهیم ممکن است به دیگران آسیب مالی یا جسمی وارد کند ولی در این شغل تنها خودمان هستیم که در معرض آسیب های احتمالی خواهیم بود .
پس نتیجه ای که تا اینجا گرفتیم این است که معامله گری ، حرفه ای است که ورود به آن آسان است و به علت احتمال بدست آوردن سودهای زیاد در آن ، مردم وسوسه می شوند که بدون آموزش و تجربه وارد آن شوند و به راحتی سرمایه خود را در خطر بیاندازند ، غافل از اینکه این دریا به آن اندازه که آرام به نظر می رسد بی خطر نیست .
دنیای بازارهای مالی ، دنیایی متفاوت
همه ما از کودکی در محیط هایی بزرگ شده ایم که تحت نظارت دیگران بوده ایم . در خانه ، مدرسه ، محل کار و محیط جامعه تحت کنترل و نظارت والدین ، معلم ، مدیر ، پلیس و قانون بوده ایم و برای هر خطایی مورد مواخذه قرار گرفته ایم . همیشه باید طبق قوانین و هنجارهای محیط هایی که در آن بودیم ، رفتار می کردیم و به این گونه زندگی عادت کرده ایم . اما وقتی وارد محیط جدید ( بورس ) می شویم دوباره همان ذهنیت را داریم ولی اینجا دنیای متفاوتی است .
دنیای جدید دنیایی است پر از سود ، پر از ریسک و پر از احساسات و البته بدون هیچ ناظری . اینجا می توانی هر وقت ارده کردی خرید و فروش کنی هر اندازه سرمایه که داری وارد معامله کنی . سود کنی ، ضرر کنی و البته کسی شما را به علت اشتباهاتتان و ضررهاتان مواخذه و تنبیه نخواهد کرد . شما آزاد هستید . آزاد آزاد .
دقیقا یکی از مهمترین تفاوتهای دنیای جدید با محیط های قبلی همین است و البته این نکته بسیار تعیین کننده است .
در محیط جدید تنها کسی که ناظر ماست خودمان هستیم . کنترل ترس ، طمع ، احساسات ، هیجانات ، پایبند بودن به استراتژی و قوانین کاری ( مدیریت سرمایه – مدیریت ریسک و … ) کلید موفقیت ماست و البته کسی نیست که ما را مجبور کند که به قوانین خود ( قوانینی که خودمان بر اساس علم و تجربه شخصی پذیرفته ایم و کسی به ما را ملزم به قبول و رعایت آنها نکرده است ) پایبند باشیم . کسانی بوده اند که سالها طبق اصول کاری خود معامله کرده اند ولی به علت اینکه فقط در یک یا چند معامله از قوانین خود پیروی نکرده اند ، کل سرمایه خود را از دست داده اند .
منظبط بودن شرط موفقیت در بازارهای مالی است .
انسانهای موفق در بازارهای مالی باید انسانهای خودساخته ای باشند . شاید پایبند بودن به چند قانون ساده کار ساده ای به نظر آید اما در عمل ، کاری است بسیار دشوار . به عنوان مثال یکی از قوانین مهم خروج از بازار بعد از رسیدن به حد ضرر است . اما به علت اینکه ذهن ما ذاتا آمادگی پذیرش ضرر را ندارد و به هر طریقی سعی می کند که آن را توجیه کند و تمام علایم آشکار ریزش قیمت را نادیده می گیرد و حتی وقتی قیمت از حد ضرر عبور می کند هم به امید بازگشت قیمت ، از معامله خارج نمی شود و به قولی وارد باتلاق ضرر می شود . این قانون بر روی کاغذ بسیار ساده است اما همه کسانی که در بازار مالی کار کرده اند می دانند که چقدر اجرای آن سخت است . بقیه قوانین هم به همین صورت در ظاهر ساده اند اما در عمل اینگونه نیست . کنترل احساسات بخش مهم کار است . کنترل ترس و طمع ( که برخی اساتید طمع را هم نوعی ترس می دانند . در واقع ترس از دست دادن سود بیشتر ) کار انسانهایی است که ذهنی آرام و قوی و روحیه ای محکم دارند .
کسانی که تجربه ای در معامله گری ندارند کار را ساده می پندارند . خرید در کف و فروش در سقف قیمتی . به همین راحتی . و به همین خاطر است که به سادگی وسوسه می شوند تمام سرمایه خود را وارد این کار معامله گری واقعی کنند و حتی با فروش خانه و اتومبیل و گرفتن وام وارد این میدان شوند و البته ممکن است در ابتدا هم سودی ببرند اما در بلند مدت تمام داشته های خود را بر باد می دهند . امروز که در حال اتمام این نوشته هستم ( 22مرداد 99 ) چند روزی است که بازار در حال اصلاح و یا شاید ریزش باشد . در این روزها می توان براحتی ترس را در نوع معاملات دید . واقعا استرس این شغل در این روزها خصوصا برای کسانی که بدون تجربه و رعایت قوانین حرفه ای وارد آن شده اند ، کشنده است . کار ، کار ساده ای نیست . و این را به تجربه یافته ام و واقعا انسانهای موفق در این کار را انسانهایی خود ساخته می دانم . زمانهایی که همه در حال خرید هیجانی هستند تو باید بر اساس استراتژی خود بر طمع خود غلبه کنی و خرید نکنی و ممکن است در زمانی که دیگران هیجان زده می فروشند تو بر ترس خود غلبه کنی و بخری . در واقع معامله گری یک کار سنگین ذهنی است که فشار آن با فشار روانی فینال مسابقات جهانی برابری می کند .
مارک داگلاس در کتاب معامله گر منظبط می گوید ” مردم معامله گری را کار آسانی می دانند در صورتی که اینگونه نیست ” یا کورتیس ام.فیث در کتاب معامله گری از عمق وجود می گوید : “معامله گری کار آسانی است ولی برخی آنرا پیچیده می کنند چرا که فکر می کنند با کار راحت نمی شود پول درآورد و حتی برای رسیدن به درآمد زیاد باید کار سخت انجام داد برای همین معامله گری را برای خودشان پیچیده می کنند و در آخر در کتاب ذهن زیبا در بورس ( نویسندگان توماس ویتنر / أندرتاس فریچ ) می خوانیم :” معامله گری کار ساده ای است ولی آسان نیست .” این بزرگان که همه در حوزه مسائل روانشناسی معامله گری تحقیق می کنند و خود از معامله گران با تجربه و وموفق هستند هر یک از نقطه نظر خود معامله گری را بررسی کرده اند و هر سه البته درست می گویند . مارک داگلاس معتقد است که مردم معامله گری را کار راحتی می دانند ، که در این زمینه مفصل صحبت کردیم و علل آن را بیان کردیم اما نکته جالب در کتاب مورتیس ام.فیث این است که وی معامله گری را کار راحتی می داند . نظر ایشان این است که اگر کسی اصول معامله گری را درست یاد بگیرد ( استفاده از نیم کره سمت چپ مغز ) و معامله گری را با اصول درست آن انجام دهد پس از مدتی تواند قدرت استفاده از شهود ( استفاده از نیمکره سمت راست ) در معامله گری را پیدا کند و باید به شهود خود اطمینان کند و آنرا پرورش دهد و بتواند در معاملات به سرعت تصمیم گیری کند (خصوصا در معاملات کوتاه مدت روزانه) و کم کم توانایی استفاده از هر دو نیمکره مغز را بدست آورد . وی معامله گری را بعد از طی کردن همه مراحل یعنی یادگیری اصول و به کاربردن و تکرار آنها تا به دست آوردن تجربه در استفاده از قدرت شهود ( حذف کردن جزئیات و مدل سازی با یک نگاه کوتاه به نمودار و تصمیم گیری سریع ) کاری ساده می داند نه اینکه این شغل برای افراد بدون تجربه و تخصص کار ساده ای باشد .
و در نهایت در کتاب ذهن زیبا در بورس به جمله ای می رسیم کامل و ساده : “معامله گری کار ساده ای است ولی آسان نیست ” . بسیاری افراد هستند که همیشه دنبال اندیکاتورهای پیچیده ، نرم افزارهای تخصصی و تکنیکهای خاص ( که البته من منکر فواید و کاربرد آنها نیستم ) می گردند و فکر می کنند برای موفقیت در معامله معامله گری واقعی گری احتیاج به علمی خاص هست که فقط افراد خاصی از آن اطلاع دارند در حالی که واقعا اینگونه نیست . بسیاری از موقعیت های معامله با یک تحلیل ساده و بدون استفاده از انبوه اندیکاتورها و تحلیل های پیچیده قابل دستیابی هستند واتفاقا سود خوبی هم می دهند . به گفته هری کارپنتر در کتاب غول درون ” وقتی تئوری های زیادی برای برای توضیح یک پدیده در دسترس باشند ، به احتمال زیاد ساده ترین آنها ، صحیح ترین آنهاست . طبیعت در جستجوی ساده ترین راه هاست ” .
این اصل در معامله گری نیز صدق می کند .
در واقع قوانین کار ساده اند ولی اجرای به موقع و درست آنها آسان نیست . پیدا کردن یک یا چند استراتژی که با روحیات فرد سازگار باشد و اطمینان به سودآوری آنها در بلند مدت و داشتن مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک کار سختی نیست اما مهم پایبند بودن و اجرای دقیق و به موقع آنها می باشد .
در پایان بد نیست نگاهی بیندازیم به شکل زیر که چرخه روانشناسی در بازار را نشان می دهد . این شکل برای افرادی که سهمی را خریده اند ترسیم شده است ( پوزیشن buy) . همانطوری که می بینید وقتی بازار در راستای خرید ما در حال رشد می باشد احساساتی مانند خوش بینی – شور و شوق – هیجان و رضایتمندی وجود ما را فرا می گیرند و هنگامی که کم کم بازار در نزول قرار می گیرد هیجاناتی مانند اضطراب تا افسردگی ما را درگیر خود می سازند . دو نکته مهم در این خصوص وجود دارد . نکته اول اینکه هر معامله گر توان کنترل این احساسات را در وجود خود داشته باشد و نکته دوم اینکه یک معامله گر بتواند احساسات معامله گران دیگر را در هر زمان تشخیص داده و بازار را پیش بینی کند و برای ورود یا خروج از آن به موقع اقدام نماید .
نتیجه گیری
هیچ کاری سخت نیست و هیچ کاری ساده نیست . برایان تریسی معتقد است برای رسیدن به مهارت و موفقیت در یک شغل باید روزی حداقل 2 ساعت وقت برای یادگیری آن اختصاص دهید و برخی محققین 10000 معامله گری واقعی ساعت کار برای سرامد شدن در یک حرفه را لازم می دانند . یادگیری و تجربه اندوزی مستمر ، کلید موفقیت هستند . معامله گری هم از این قاعده مستثنی نیست . اگر بدون آموزش و کار توانستید در شغل دیگری موفق باشید در معامله گری هم می توانید . شغلی لذت بخش و پر از هیجان و سود که اگر بدون تجربه وارد آن شوید زندگی خود و خانواده تان را تباه خواهید کرد . آموزش و کار کردن در محیط های مجازی ( دمو ) و سپس تجربه اندوزی با پول کم در دنیای واقعی و پرورش و آماده کردن ذهن برای کار با پول های بزرگتر ، کلید کار است . بهترین معلم بازار است و البته سخت گیرترین آنها . بزرگترین درسها را وقتی می آموزیم که ضرر می دهیم . ضرر دادن جزء کار است و هزینه شغل مان . باید آن را بپذیریم و به موقع برای توقف آن اقدام کنیم . هر شغلی هزینه هایی دارد و هزینه این شغل ضرر دادن است . پرورش جسم و ذهن ، آرامش روح ، تمرکز لازمه موفقیت در این حرفه اند . برای داشتن ثروت ابتدا باید ذهنی ثروتمند داشت . سالم و پرسود باشید.
معامله گری به سبک پرایس اکشن
اصطلاحات بسیار زیادی در دنیای بورس و معامله وجود دارد که شاید بسیاری از ما در مورد آنها بی اطلاع باشیم. یا حتی برای یک بار هم نامی از آنها به گوشمان نخورده باشد. اما بدون شک با واژه پرایس اکشن در وب سایت های تحلیلی خارجی و داخلی برخورد داشته اید.
حتی برخی از افراد که در دوره های آموزش بورس و روش های سرمایه گذاری شرکت کرده اند، با این واژه بسیار آشنا هستند. اما اجازه دهید برای افرادی که هنوز در مورد مفهوم پرایس اکشن اطلاعاتی ندارند، توضیحاتی بیان نماییم.
اصلا پرایس چه روشی است و چرا معامله گران موفق با استفاده از این روش بازار را تحلیل می نمایند. آیا می توانیم بگوییم این روش تحلیل، سوددهی معامله گران را افزایش می دهد؟ بهتر است با ما همراه باشید تا به بررسی هر یک از این سوالات بپردازیم.
روش معامله گری با سبک پرایس اکشن به چه صورت است؟
در اصلا این روش نوعی تکنیک برای معامله گران است که با تحلیل بازار، برای انجام معاملات از حرکات واقعی قیمت ها اطلاعات کافی بدست آورده و سپس اقدام به معامله کنند. تریدرهای بسیار زیادی برای انجام این عمل تحلیل قیمت در بازار وجود دارد.
اما تمامی تریدرهای دیگر همیشه از قیمت های فعلی بازار عقب تر بوده و از این رو قابل اعتماد نیستند. البته این نکته را به خاطر داشته باشید که ابدا نمی توانیم بگوییم تنها روش پرایس اکشن برای تحلیل قیمت در بازار مناسب است و دیگر روش های مناسب نیستند.
بلکه این مسئله به این معناست که دیگر اندیکاتورها اکثرا از قیمت های فعلی بازار عقب تر بوده و به نوعی اطلاعات قیمتی گذشته را با استفاده از فرمول های خاص خود، برای شما تحلیل و نشان می دهند.
معامله گری که از روش پرایس اکشن استفاده می کند چه کسی است؟
معمولا به این دست معامله گرانی که از روش پرایس اکشن استفاده می کنند، پرایس اکشن تریدر گفته می شود. اما این به چه معناست؟ بهتر است به زبان ساده تر بیان نماییم که این دسته از تریدر ها، اصولا همه چیز را ساده می بینند. برای انجام هر نوع معامله ای ساده نگر هستند.
پیش از این که معامله گران تریدر وارد معامله شوند، اقدام به بررسی حجم معاملات، الگوهای نموداری، نوسانات قیمت و دیگر اطلاعات مورد نیاز در خصوص بازار را با یکدیگر ترکیب نموده و سپس اقدام به تصمیم گیری می نمایند. پرایس اکشن تریدرها به شکلی مینیمالیستی و ساده به بازار معامله می نگرند.
البته نمی توانیم به صراحت بگوییم این روش، بهترین راهکار برای تحلیل بازار برای کسب سود بیشتر است. اما می توان با استفاده از این روش با درک بهتری که نسبت به بازار بدست می آید، اقدام بهتری انجام داد. تریدر با روش پرایس اکشن می تواند به نوعی نظم درونی بازار را مورد تحلیل قرار دهد.
نکته خاصی که باید در مورد پرایس اکشن بیان نماییم این است که این روش تقریبا در هر بازاری کار کرده و مورد استفاده قرار می گیرد. بازار طلا، بورس، نفت، فارکس و … همه را در برگرفته و می توان با این روش تحلیل مناسبی از بازار بدست آورد.
یکی از بهترین روش های پرایس اکشن به این صورت است که فرد برای انجام معامله های خود نیازی به چارت ندارد. البته ممکن است در صورتی که موقعیت معاملاتی باز باشد، نگاهی هم به چارت بیندازد. اما به صورت کلی نیازی به بررسی چارت ندارد.
در این روش فرد بیشتر به دنبال مناطق مقاومتی و حمایتی می گردد تا از این طریق اقدام به کسب سود نماید. ابزار اصلی آنها برای انجام پرایس اکشن تریدر استفاده از پنجره های Sales و Time می باشد. در صورتی که بتوان با این ابزار چند کار را با هم انجام داد، دیگر نیازی به هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
مزایای معامله گری در این روش
هر نوع معامله گری برای خود دارای مزایا و معایبی می باشد. این روش نیز بدون شک مزایایی را در خود جای داده است که به برخی از آنها اشاره خواهیم نمود.
- رایگان بودن: اولین مزیتی که می توان برای پرایس اکشن بیان نمود، رایگان بودن است. نیازی نیست از نرم افزار های اضافه برای این عمل استفاده نمود. با استفاده از بار، کندل یا هر نوع نمودار دیگری به راحتی می توان اطلاعات را به تریدرها ارائه نمود.
- سریع بودن: دومین مزیت استفاده از روش پرایس اکشن سرعت بالای آن است. در این روش هیچ تاخیر قیمتی وجود ندارد. زیرا به هیچ عنوان اطلاعاتی را در اختیار فرد قرار نمی دهد، که تاریخ آن گذشته است.
- همه کاره بودن: از دیگر مزایای پرایس اکشن باید به همه کاره بودن آن اشاره نماییم. می توان هر نوع اطلاعاتی را در این روش با دیگری ترکیب نمود، اما به هیچ عنوان تداخل اطلاعاتی در آنها مشاهده نمیشود.
- تنوع نرم افزارها: برای تحلیل پرایس اکشن از هر نرم افزاری می توان استفاده کرد. از جمله نرم افزارهایی همچون ترید استیشن، نینجا تریدر، متاتریدر و ….
از دیگر مزایای این روش می توانیم به کاربرد آن در هر موقعیتی اشاره نماییم. با وجود این همه مزیت که برای روش تحلیل پرایس اکشن بیان نمودیم، یک نکته بسیار مهم است. ان هم یادگیری این روش است که نیاز به زمان و تمرین زیادی دارد. برای این که بتوان از این روش استفاده نمود، باید بسیار تمرین نمود. زیرا تمرین در اصل کلید اصلی این روش به شمار می رود.
نتیجه گیری از روش پرایس اکشن را برای معامله گری
در انتها اگر بخواهیم روش پرایس اکشن را برای معامله گری تعریف کنیم، باید بگوییم این روش بسیار ساده است. اما نه به آن اندازه که بخواهیم آن را نادیده بگیریم. روشی ساده که در عین حال بسیار دقیق و پایدار است. می توانید برای انجام هر نوع معامله ای از آن استفاده نمایید.
اصولا تریدر هایی که از روش پرایس اکشن استفاده می کنند، افرادی نیستند که یک شبه میلیونر شوند. اما زمانی که به صورت منظم و دقیق از این روش استفاده کنند، می توانند به راحتی در میان معامله گران جایگاه مناسبی را بدست آورند.
از سوی دیگر در این روش از استراتژی های ساده و قابل فهمی استفاده می شود که منجر به محبوبیت بالای آن شده است. بیشتر افرادی که به صورت حرفه ای اقدام به معامله گری می نمایند از این روش استفاده می کنند. زیرا در میان افراد تازه کار از محبوبیت بالایی برخوردار نیست.
روانشناسی معامله گری در فارکس + نکات مهم
روانشناسی معامله گری در فارکس به عنوان مهمترین مهارت و ویژگی در معامله گران فارکس شناخته میشود که با نداشتن مهارت های آن ، حتی با داشتن استراتژی های سود ده هم امکان ماندگاری در این بازار مالی را نخواهید داشت. در این مقاله قصد داریم تا به صورت کامل به مبحث روانشناسی معامله گری در فارکس پرداخته و راهکارها و نکات مهمی در این رابطه را به شما آموزش دهیم.
روانشناسی معامله گری چیست؟
روانشناسی معامله گری، مهمترین مهارت و جنبه در بازارهای مالی بوده که هر معامله گری حرفه ای در هرکدام از بازارهای مالی باید به آن، مسلط باشد. در مبحث روانشناسی معامله گری، داشتن طرز فکر درست در رابطه با بازارهای مالی، روش کنترل احساسات و فرایند های تصمیم گیری از مهمترین بخش های این موضوع میباشد. موضوعی که به اهمیت روانشناسی معامله گری اشاره دارد این است که با استفاده از همین مهارت ها، شانس یک معامله گر حتی با داشتن سبک های معاملاتی ضعیف تر نیز افزایش پیدا میکند.
با وجود گسترده بودن مبحث روانشناسی معاملاتی یا معامله گری، هنوز هم به صورت کلی در جهان، چند مورد از احساسات افراد باعث انجام معاملاتی و رفتارها در این بازارها میشود:
روانشناسی معاملاتی در فارکس چیست؟
روانشناسی معامله گری در فارکس را میتوان مهمترین بخش مهارت های یک معامله گر فارکس دانست. در مهارت رواشناسی معامله گری در فارکس که اهمیت آن بسیار زیاد است، اگر شما به عنوان یک معامله گر فارکس، به انواع استراتژی های سود ده و مهارت های مفید دیگر مجهز باشید، اگر نتوانید در بازار پر نوسانی مانند فارکس، بر روی احساسات خود کنترل مناسبی داشته باشید، با اینحال دچار ضرر و زیان های بسیاری خواهید شد.
قطعا با تکنیک ها و روش های مربوط به روانشناسی معامله گری، شانس شما برای موفقیت در معاملات فارکس افزایش پیدا کرده و در کمترین زمان ممکن، میتوانید درست ترین تصمیم را بگیرید. همان طور که گفته شد، فارکس یک بازار پرنوسان بوده و تصمیم های شما در لحظه باید گرفته شود. همین کم بودن زمان و بالا بودن سرعت در فارکس، نیازمند داشتن ذهنی آرام و سریع میباشد که با روش های روانشناسی معامله گری در فارکس قابل انجام است.
احساس ترس و خشم در فارکس
قطعا داشتن ترس و معامله گری واقعی خشم در هر فرد جزئی از وجود اوست و خداوند نیز انسان را با همین ویژگی ها خلق کرده است. اما نکته مهم در مورد این دو ویژگی در انسان و یک معامله گر در فارکس این میباشد که یک معامله گر باید بتواند با روش های مختلف بر روی این دو ویژگی کنترل مناسبی در هنگام معاملات داشته باشد. در رابطه با ترس حتما در بازارهای مختلف دیده اید که افراد با مشاهده ریزش کل بازار، دچار ترس شده و سریعا اقدام به فروش سهام یا بستن معاملات خود در فارکس میکنند.
در رابطه با موضوع خشم نیز، هنگامی که معامله گر دچار ضرر و زیان های زیادی شده، دچار خشم شده و به نیت انتقام از بازاری مانند فارکس، بدون داشتن دید بی طرفانه از بازار فارکس، اقدام به خرید و فروش جفت ارزهای مختلف میکند که در اینجا احساسات بر او غلبه کرده و تصمیم و تحلیل درستی نمیگیرد.
همان طور که در بالا مطالعه کردید، عوامل تحریک احساسات خود را در این دو موضوع مطلع شده اید و قطعا به این موضوع رسیده اید که یک معامله گر فارکس باید به دنبال دلایل به وجود آمدن این دو احساس در خود باشد. برای کنترل ترس و خشم در فارکس، نیازمند داشتن تمرینات ذهنی بوده تا کنترل این دو ویژگی را در خود افزایش دهید.
طمع و بی صبری در فارکس
پس از دو ویژگی احساسی ترس و طمع در روانشناسی معامله گری فارکس، به سراغ طمع و بی صبری در فارکس میرویم. این دو ویژگی ذهنی معامله گر فارکس، برخلاف دو مورد قبلی، به دلیل ایجاد شرایط مثبت و لذت بخش در فارکس به وجود میآید. از جمله باورهای اشتباه در رابطه با فارکس این است که افراد تازه کار در آغاز ورود خود به این بازار، به سودهای کلان و فوق العاده دست پیدا میکنند. با وجود اینکه ما در بازارهای فیزیکی تنها به دنبال سودهای کم و مستمر هستیم، اما در بازارهای مالی از این ویژگی مثبت غافل بوده و به دنبال یک شبه پولدار شدن هستیم.
از جمله ویژگی های مثبت یک معامله گر حرفه ای در فارکس این است که او به صورت مداوم به دنبال سودهای کم ولی مستمر بوده و بی صبری و طمع را در خود کنترل میکند. قطعا یک معامله گر مبتدی، با نداشتن صبر در معاملات فارکس، به سودهای کم راضی نبوده و با افزایش ریسک معاملات خود، به دنبال سودهای بزرگ است که همین عامل باعث ایجاد ضررهای بزرگ برای او میشود.
طمع نیز به عنوان یک از شخصیت های ذاتی ما انسان ها بوده و در ضرب المثل ها هم گفته میشود که آدم طماع هفت کیسه دارد, هر هفت تا هم خالی! این مثال به این معنی است که طمع در انسان باعث ضررهای بسیار برای او میشود. این ویژگی در انسان نیز باعث ایجاد ضررهای بزرگ میشود. دلیل آن هم این است که بازارهای مالی مانند فارکس به صورت مداوم دارای روند نبوده و افراد با طمع زیاد به دنبال گرفتن تمامی موقعیت های معاملاتی در فارکس هستند. اما این بازار در برخی اوقات دچار نوسانات شدیدی نیز میشود که طمع باعث از دست رفتن سودهای شما خواهد شد.
روش های بهبود روانشناسی معامله گری در فارکس
پس از بررسی ویژگی های شخصیتی در فارکس، به سراغ روش های بهبود آن ها در مبحث روانشناسی معامله گری در فارکس میرویم. با این نکات تا حد زیادی میتوان بر روی این موارد کنترل بهتری داشته باشید.
بررسی شخصیت خود در فارکس
دانستن و کشف شخصیت خود یکی از مهمترین بخش های روانشناسی معامله گری در فارکس میباشد. قطعا شما به عنوان یک معامله گر دارای شخصیت های مختلف هستید که با دانستن اینکه آیا بر روی ترس و طمع خود کنترل دارید یا خیر، میتواند در انجام معامله و اعتماد به آن به شما کمک زیادی کند. با بررسی شخصیت و درک آن، در شرایط پرنوسان فارکس نیز سربلند بیرون خواهید آمد.
داشتن برنامه معاملاتی در فارکس
داشتن یک برنامه معاملاتی در فارکس بسیار کمک کننده بوده و به شما کمک میکند تا استراتژی معاملاتی خود را به صورت دقیق پیاده سازی کنید. این برنامه همچنین از فراموش موارد مهم مانند : ورود به معاملات با حجم مناسب و همچنین بررسی دقیق حد سود و حد ضرر در فارکس به معامله گر فارکس کمک میکند.
به دنبال ثروت یک شبه در فارکس نباشید!
راز موفقیت در فارکس و هر بازار مالی دیگر، کسب سودهای مستمر و کوچک بوده و شما به جای کسب سودهای کلان در کمترین زمان ممکن، باید به دنبال معاملات مستمر باشید. قطعا در دنیای واقعی نیز به مشاغل مختلف مشغول هستید و نحوه کسب درآمد را دیده اید. در این مشاغل هیچکس به دنبال کسب معامله گری واقعی سود سریع نبوده و درآمد امروز او، نتیجه تلاش و استمرار او در آن کار و حرفه بوده است.
حریص و طمع کار در فارکس نباشید!
قطعا این نکته در فارکس برای شما کمی ساده به نظر خواهد رسید. اما با بررسی همین نکته میتوان موارد مختلفی را مشاهده کرد که سرمایه خود را به دلیل عدم کنترل طمع در بازار فارکس از دست داده اند. معامله گران فارکس بدون برنامه شخصیت خود در بخش طمع در روانشناسی معامله گری، معمولا به دنبال ورود بیش از حد در معاملات فارکس بوده و بیش از حد بر روی تحلیل های خود تعصب دارند. فارکس و هر بازار مالی دیگری به صورت مداوم در حال تغییر بوده و ما به عنوان یک معامله گر در این بازارها نباید تعصبی رفتار کنیم.
قطعا مواردی که در بالا برای روانشناسی معامله گری گفته شد، کامل نبوده و این مبحث دارای نکات بسیار زیادی در فارکس میباشد. امیدواریم از توضیحات داده شده لذت ببرید و اگر در این رابطه سوالی دارید از بخش نظرات این صفحه امکان ارسال آن را دارید. موفق باشید.
تفاوت معاملهگری وسرمایهگذاری
درصورتی که هر تصمیمی در زندگی را معادل یک ترید در نظر بگیریم، همه ما به نوعی یک تریدر هستیم؛ پس تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری در چیست؟ در این مطلب، به این سوال پاسخ میدهیم که چه تفاوتی میان سرمایهگذاری و معاملهگری از نظر فلسفی وجود دارد. درک این تفاوت برای هر کسی که در بازارهای مالی فعالیت میکند، ضروری است. بنابراین در این مقاله به این مطلب پرداختیم.
تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری
هر شخص به نوعی یک تریدر است. هر تصمیمی که در زندگی گرفته میشود، صرف نظر از خوب یا بد بودنش، در نهایت نتیجهای بهدنبال دارد؛ بنابراین، افراد روزانه هزاران معامله انجام میدهند؛ خواه آن را تصدیق کنند یا نه. تصمیم به تحصیل در رشته مهندسی به جای تحصیل در رشته مالی، رفتن به سینما به جای وقت گذراندن با دوستان. هرکدام یک نوع معامله است که هر کدام نتیجهای (ارزشی) در پی دارند.
در نگاه کلان، میتوان هر تصمیم در زندگی را به عنوان یک معامله طبقهبندی کرد و در مورد همه انتخابها، از نظر ارزش مورد انتظار تفکر کرد. در واقع با هر تصمیم، گزینهای را خریده و گزینه دیگری را از دست میدهیم.
با در نظر گرفتن این موضوع، قبل از درگیر شدن با بازار مالی، هر فرد را میتوان در بالاترین سطح به عنوان یک تریدر طبقهبندی کرد. البته که این مفهوم، استفاده عمومی پذیرفته شده از کلمه معاملهگر نیست. در واقع بسیاری از فعالان بازار ممکن است به این کلمه خورده بگیرند و اظهار کنند که «نه، من یک سرمایهگذار هستم». تاریخچه تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری به مدتها قبل برمیگردد و در بازارها سابقه طولانی دارد. پذیرفته شده است که این دو کلمه، از هم متمایزند.
نظر کارشناسان درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری چیست؟
جوزف پنسو (Joseph Penso de la Vega) اولین نویسندهای بود که تفاوت این دو کلمه را در کتابی بهنام «سردرگمی سردرگمیها» (Confusion of Confusions) در سال ۱۶۸۸، بیان کرد. ناگفته نماند که این کتاب، قدیمیترین کتاب در حوزه بورس است. او در این کتاب فعالان بازار را به سه دسته تقسیم میکند:
اربابان مالی (سرمایهگذاران ثروتمند)، معاملهگران (تریدرهایی که گاهی دست به معامله میزنند) و قماربازان (مانند نوسانگیران). تمایزی که جوزف از آن صحبت میکند، در اندازه و میزان موفقیت این افراد است. ثروتمندان، سرمایهگذاران هستند. بقیه، معاملهگران هستند.
فیلیپ کارت (Philip Carret)، نویسنده کتاب هنر سفتهبازی (سال ۱۹۳۰) درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری، مینویسد:
کسی که که در سال ۱۹۱۵ سهام ایالات متحده را در ۶۰ سالگی، به منظور فروش در قیمت بالاتر خریداری کرد، یک سفتهباز یا تریدر است. از سوی دیگر، کسی که در سال ۱۹۲۱، AT&T را در ۹۵ سالگی خرید تا از سود سهام ۸ درصد برخوردار شود، یک سرمایهگذار است. به عبارت دیگر، Carret به انگیزه، وزن بیشتری میدهد. سفتهباز در اینجا بر قیمت تمرکز میکند؛ در حالی که سرمایهگذار بر نوع کسبوکار تمرکز میکند.
جان مینارد کینز (John Maynard Keynes)، اقتصاددان مشهور، در رویکرد خود دقیقتر بود و سفتهبازی را اصطلاحی برای «پیشبینی روانشناسی بازار» و سرمایهگذاری را بهعنوان «فرآیند پیشبینی بازده معامله گری واقعی احتمالی داراییها در کل دوران عمر آنها» تعریف کرد. رویکرد او مشابه رویکرد Carret بود، اما با تفاوتی کوچک و آن اینکه، شرطبندی روی موفقیت اقتصادی یک شرکت، از نظر فلسفی با شرطبندی صرفا روی قیمت یک دارایی متفاوت است.
ایجاد یک چارچوب برای درک تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری
آیا راهی وجود دارد که مشخص کند یک رویکرد جزو معاملهگری محسوب میشود یا سرمایهگذاری؟ آیا انگیزه نامشهود فرد در بازار مشخص میکند که در حال معاملهگری یا سرمایهگذاری است؟ اولویت زمانی، چه نقشی در این طبقهبندی دارد؟ به نظر میرسد، اکثر مراجع تاریخی موافق هستند که اگر انگیزه شخصی برای تصمیمگیری، مربوط به اقتصاد واقعی کسبوکار و رشد آن باشد، سرمایهگذاری در نظر گرفته میشود. در حالی که اگر تصمیمگیری صرفا براساس قیمت مورد انتظار آینده دارایی باشد، معاملهگری و ترید محسوب میشود. با این رویکرد، این امکان وجود دارد که دو فرد بتوانند در ظاهر به همان شیوه عمل کنند اما در دو دسته طبقهبندی شوند.
به عنوان مثال، دو سناریو زیر را در نظر بگیرید:
شما یک صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) هستید که در مراحل اولیه یک پروژه سرمایهگذاری کردهاید. بهطور غیرمنتظرهای تنها دو هفته پس از سرمایهگذاری، توکنهای شما تا ۱۰۰ برابر بازدهی ایجاد میکند. شما احساس میکنید اکنون قیمت بیش از حد گران است و بنابراین آنها را در بازار آزاد میفروشید.
شما یک صندوق پوشش ریسک (هج فاند) هستید که در مراحل اولیه، سرمایهگذاری کردهاید و همانطور که انتظار میرفت دو هفته پس از سرمایهگذاری، بازار حرکت کرده و توکنهای شما آزاد و برای کسب سود معامله گری واقعی آنها را میفرشید.
هر دو سناریو دقیقا روند مشابهی داشتند؛ اما شما احتمالا آنها را به ترتیب به عنوان یک سرمایهگذار و معاملهگر تلقی میکنید. تصمیم گیری داخلی در این دو سناریو کاملا متفاوت بود؛ اما روند و نتیجه دقیقا یکسان بود. در این مورد خاص، صندوق VC بیشتر بر روی اقتصاد واقعی کسبوکار متمرکز بود، در حالی که صندوق تامینی صرفا روی اینکه آیا افراد با توجه به قیمت، برای دارایی ارزش قائل میشوند یا خیر، شرطبندی میکرد.
بیایید نگاهی به مجموعه جداگانهای از شرایط بیندازیم که تفاوت کمتری در مورد این مفهوم دارند:
شما یک دارایی را به دلایل بنیادی و تحلیل فاندامنتال خریداری میکنید که فکر میکنید باعث رشد کسبوکار میشود. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید؛ زیرا معتقدید گوشیهای هوشمند نفوذ اجتماعی خود را به سرعت افزایش میدهند و فراگیر میشوند و قصد دارید پس از بازدهی مد نظر آنرا بفروشید.
شما دارایی را به دلیل تغییری میخرید که فکر میکنید مردم را هیجانزده خواهد کرد. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید، زیرا معتقدید مردم در مورد چشمانداز یک محصول پرفروش جدید، هیجانزده میشوند و بنابراین قیمت بیشتری برای هر سهم پرداخت میکنند. زمانی که قیمت اپل به هدف مد انتظار شما رسید، آن را میفروشید.
تفاوت بین مثالهای بالا در جایی است که حدس و گمان در آن صورت میگیرد. سرمایهگذاری و معاملهگری هر دو نیاز به سفتهبازی و سوداگری دارند؛ اما سرمایهگذاری را میتوان به عنوان حدس و گمان در مورد موفقیت اقتصادی یک کسبوکار در نظر گرفت.
سوداگری روی قیمت در این سناریو متفاوت بود، زیرا برای بیشتر داراییها، قیمت دلیل اصلی «موفقیت» واقعی سرمایهگذاری نیست. اگر روی اینکه مردم آیفونها را دوست دارند و جریانهای نقدی را برای اپل افزایش میدهند، شرطبندی کنید، متفاوت است با شرطبندی روی اینکه مردم فردا به دلیل هیجانشان در مورد آیفون، قیمت بالاتری برای اپل میپردازند یا نه.
هر دو روی رفتار انسانها شرطبندی میکنند و انسانها مخلوقاتی انعکاسی و تقلیدی هستند که اغلب روندهای اجتماعی و فیزیکی را به یک شکل تکرار میکنند. با در نظر گرفتن این موضوع، هیچ دلیل فلسفی برای جدا کردن سرمایهگذاری و معاملهگری وجود ندارد. با این حال، برای یک سرمایهگذار، فعالیت اقتصادی شرکت اهمیت بالایی دارد.
کارشناسان معتقدند شرطبندیهای طولانیمدت بیشتر با سرمایهگذاری و شرطبندیهای کوتاهمدت بیشتر با ترید و معاملهگری مرتبط هستند.
سرمایهگذاری و معاملهگری در رمزارزها
این بحث در حوزه ارزهای دیجیتال کمی پیچیدهتر است. طبق گفتههای بافت (Buffet) و کینز (Keynes)، سرمایهگذاری در بیت کوین یک عنوان اشتباه است؛ زیرا هیچ اقتصاد واقعی به معنای سنتی وجود ندارد. ارزش این ارز از شرطبندی و پذیرش آن بین افراد نشات میگیرد. از سوی دیگر، بسیاری از خریداران بیت کوین، آن را به قصد نگهداری به مدت طولانی، خریداری میکنند.
درک تفاوتهای فلسفی صرفا برای سرگرمی نیست. درک این تمایزها، برای بازیگران عادی بازار نیز مفید است. هنگامی که شخص درک کند که معاملهگری یک بازی کوتاهمدت و مبتنیبر قیمت است، میتواند قوانین را بهتر لمس کند. اولا، پرسیدن سوال در مورد فاندامنتال شهودی به جای فاندامنتال واقعی، همیشه ارزشمندتر است؛ زیرا درک شهود در کوتاهمدت بیشتر از درک فاندامنتال واقعی یک دارایی باعث افزایش قیمت میشود.
فلسفه در تحلیل و معاملهگری
معاملهگری در تحلیلها باید به اندازه یک پرنده انعطاف داشته باشد!
بگذارید این مسئله را از زاویهای دیگر نگاه کنیم. تا بهحال شنیدهاید که یک پرنده وقتی روی یک شاخه مینشیند، ترس این را داشته باشد که شاخه بشکند؟ قطعا جواب منفی است. دلیل این امر آن است که پرنده به بال خودش اطمینان دارد، نه به شاخه. به پریدن. این شاخه نشد، یک شاخه دیگر.
معاملهگری در تحلیلها هم باید به اندازه یک پرنده انعطاف داشته باشد. اگر مدیریت سرمایه و ریسک را رعایت کنید، به اندازه کافی به خودتان اطمینان دارید. یادتان باشد که بازار قسم نخورده تا تحلیلهای ما را عمل کند. این تحلیل نشد، یک تحلیل دیگر. این یعنی پریدن. جالب اینجا است که اگر تنها ۵۰+۱% درصد معاملههای شما هم درست باشد، باز هم حسابتان سودآور است.
چقدر در تحلیلها و معاملهگری منعطف هستید؟
به این موضوع فکر کنید، شما چقدر در تحلیلها و معاملهگری منعطف هستید؟
یکی از مشکلاتی که معمولا در تحلیل و معاملهگری پیش میآید این است که تحلیلگر در نمودار بهدنبال آرزوهای خود میگردد. این یعنی چه؟
یعنی این که تحلیلگر از قبل تصمیمش را گرفته و اکنون درنمودار بهدنبال علایمی برای توجیه تصمیم خود میگردد. به این ترتیب تحلیلگر ما بزرگترین اشتباه را انجام میدهد. دقت کنید که این کار باعث میشود تا شما چشمتان را بر روی واقعیتها ببندید و تنها چیزی را میبینید که دوست دارید. به همین علت معامله شما دارای انعطاف لازم یست. شاید حدستان درست از آب دربیاید، اما مطمئنا شیوه و منطق تحلیلتان اشتباه است.
تحلیل احساسی و تبعات آن
همیشه به یاد داشته باشید که واقعیت بازار و آنچه که ما دوست داریم اتفاق بیفتد، ممکن است دو چیز متفاوت از هم باشند. اگر درگیر احساسات در تحلیلهایمان شویم، ممکن است نتیجه کار ما نیز یک تحلیل احساسی باشد. اما راه حل کجاست؟
یکی از راههایی که میتوان تحلیل احساسی را کنترل و مهار کرد این است که بعد از اتمام تحلیل، نمودار را به حالت معکوس (invert) قرار داده و مجددا نمودار را تحلیل کنید. اگر نتیجه تحلیلتان مخالف با جهت قبل بود، احتمال تحلیل احساسی ضعیف است. اما اگر نتیجه مشابه قبل بود. باید به کار خود شک کنید.
مثال:
نمودار زیر مربوط به سهام شرکت توئیتر است. در تحلیل اول این نمودار بهنظر میرسد که پس از یک دوره اصلاح قیمتی و کفسازی مجدد، اکنون در حالت تغییر فاز از اصلاحی به فاز صعودی هستیم. بنابراین انتظار میرود که قیمت پس از تشکیل کف قیمتی بالاتر نسبت به قبل و شکست محدوده مقاومتی به روند صعودی خود ادامه دهد.
در ادامه همان نمودار را به حالت معکوس (invert) در میآوریم و مجدد تحلیل میکنیم. در این حالت بهنظر میرسد که نمودار توئیتر بعد از اتمام یک فاز اصلاحی در حالت رنج قرار دارد و محدوده حمایتی تشکیل شده و شدوهای زیر کندلها نیز این موضوع را تائید میکنند. در این حالت انتظار میرود که پس از اتمام ساختار کف دوقلو به روندی صعودی بازگردد.
دقت کنید که هر دو نمودارهای بالا درواقع یکی هستند و تنها تفاوت آنها معکوس کردن قیمت است. اما نتیجه کار دو چیز متفاوت شده است و این درحالی است که تنها یک جواب درست باید وجود داشته باشد. پس میتوان نتیجه گرفت که یکی از تحلیلهای ما حاصل یک تحلیل احساسی بوده است و باید به آن شک کرد.
تجربه نشان داده که حدود ۸۰% تا ۹۰% معاملات جهان در پوزیشنهای صعودی است تا نزولی. این امر نشان میدهد که ذهن انسان بیشتر بهدنبال خرید و کسب سود از صعود بازار است تا کسب سود از نزول آن. پس در این حالت امکان خطای بیشتری وجود دارد.
تحلیلگر یا پیشگو
به مثال زیر خوب توجه کنید:
روزی مدیرعامل یک شرکت سرمایهگذاری، کارمند تحلیلگر خود را فرا میخواند و از او میخواهد تا کف قیمتی سهام x را در همین محدوده فعلی برای ورود سنگین تحلیل کند. تحلیلگر هم پس از چند ساعت برمیگردد و به وی میگویدکه میتوانید خریدتان را انجام دهید.
مدیرعامل همان لحظه تلفن را برداشته و دستور میدهد که هرچه سهم x دارند در بازار بفروشند. این کار باعث سقوط شدید قیمت در سهم میشود و تمام تحلیلهای تحلیلگر را خراب میکند.
مدیرعامل با عصبانیت به تحلیلگر میگوید پس چه شد؟ چرا قیمت ریخت؟ این چه تحلیلی بود؟ شما اخراجید.
این موضوع یکی از مواردی است که سالیان سال مرا بهعنوان یک فعال در حوزه بازارهای مالی آزار داده است. زیرا واژه تحلیلگر در بیشتر موارد به معنای کلمه “پیشگو” در بین مردم تعبیر میشود. این درصورتی است که تحلیلگر، پیشگو نیست که از آینده اطلاع داشته باشد. بیاید معامله گری واقعی برای درک بهتر، موضوع را کمی بیشتر باز کنیم.
تحلیلگر درواقع عوامل و شواهد بازار را در کنار یکدیگر گذاشته
و با درنظر گرفتن همه آنها سعی دارد تا بیشترین احتمال ممکن در قیمت را بهدست بیاورد.
تحلیلگر کیست؟
تحلیلگر درواقع عوامل و شواهد بازار را در کنار یکدیگر گذاشته و با درنظر گرفتن همه آنها سعی دارد تا بیشترین احتمال ممکن در قیمت را بهدست بیاورد. دقت کنید که این جمله دو مفهوم را بهوجود میآورد.
وقتی صحبت از بیشترین احتمال ممکن میکنیم درواقع احتمال کم را ازبین نبردهایم. پس باید شرایط امکان بهوجود آمدن احتمال کمتر را هم در معاملاتمان ببینیم. اگر ندیدیم، میشود همین ضرری که کرونا به دنیا زد. همان قوی سیاه. یعنی احتمال کمتر میتواند ضررهای بزرگتری را به ما وارد کند.
به مثال زیر دقت کنید:
مردی با چشمان بسته و در مسیری مستقیم در حال حرکت است. او ۳۰ سال است که این کار خود را ادامه داده است و تنها برای استراحت توقف میکند و چشمبند خود را برمیدارد. اکنون او تنها ۳ قدم با لبه یک پرتگاه فاصله دارد. بهنظر شما او در ۳ قدم آینده خود، از پرتگاه به پایین میافتد یا چشمبند خود را برمیدارد و توقف میکند؟
از نگاه فلسفی در یک لحظه هر دو دیدگاه ما میتواند درست باشد. اما در واقعیت تنها یک جواب صحیح وجود خواهد داشت که ما از آن بیاطلاعیم. اما بهعنوان یک تحلیلگر و مشاهده تمام شواهد موجود میتوان نتیجه گرفت که احتمال پرت شدن آن فرد بیشتر است. پس اگر شرط میبستیم، حتما روی پایین افتادن فرد شرطبندی میکردیم.
سوال: با این شرطبندی، آیا امکان این وجود ندارد که فرد تصمیم دیگری بگیرد؟
درواقع این کاملا درست است که تمامی شواهد و تحلیلها و شرطبندیها روی پایین افتادن فرد، دارای احتمال بیشتری است، اما همچنان این احتمال وجود دارد که فرد مثل قبل، بازهم بهعلت خستگی توقف کرده و چشمبند خود را بردارد.
چرا تحلیل اشتباه میشود؟
دلایل زیادی برای اشتباه کردن وجود دارد. یکی از دلایل مهم برای این اشتباهات ایستا دیدن شرایط حال حاضر است. کسی فکر نمیکرد که شستن مرتب دست و صورت، رعایت فاصله اجتماعی و استفاده از ماسک یکی از مهمترین هنجارهای رفتار اجتماعی در سال ۲۰۲۰ میلادی باشد. زیرا دنیا شرایط قبل از شیوع ویروس کرونا را ثابت فرض کرده بود.
در تحلیل و معاملهگری نیز همینطور است. معمولا اشتباه تحلیلگران این است که همهچیز را بهصورت تک بعدی میبینند و چند بعدی نمیبینند. عمل را میبینند و عکسالعمل را نمیبینند. البته توجیه خوبی هم برای این اشتباهات وجود دارد. این که معمولا تحلیلگران از تحلیلهای اشتباه خود زیان نمیکنند.
جالب است بدانید که اکثر تحلیلگران، همراه با تحلیل خود معامله نمیکنند. معمولا آنها را با هدف “دیدی من درست گفتم؟” و برای معروف شدن، منتشر میکنند.
عدم وجود مسئولیتپذیری
عواقب انتخاب یک خلبان هواپیمای ناوارد، به خود خلبان نیز برمیگردد. زیرا بهغیر از جان مسافران، خودش هم در هواپیما حضور دارد و جان خودش هم درخطر است. اما اکثر اوقات در تحلیلگری اینطور نیست.
درواقع اگر تحلیلگر، در معاملات براساس تحلیل خودش حضور نداشته باشد، هیچ عواقبی برای وی نخواهد داشت. به این ترتیب مردم هم به هواپیمایی که خود خلبان در آن حضور ندارد، کمتر اعتماد میکنند.
البته در اینجا باید به بحث تقدم و تاخر هم توجه شود. اینکه اول معامله کنید و بعد تحلیل، میتواند شما را به سمت “تحلیل احساسی” هدایت کند. اما اگر معامله بر اساس تحلیل باشد، این درست است.
هدف از مطرح کردن چنین موضوعی این نیست که چرا اکثر تحلیلگران درمعاملات خود حضور ندارند، یا اینکه چرا زیان نمیپردازند. بلکه درک این واقعیت است که علت اشتباه بودن اکثر تحلیلها این است که تحلیلگر در بازی حضور ندارد. وقتی هم دربازی حضور نداشته باشید، از اشتباهات خود درس نمیگیرید و این مساله باعث میشود تا مجددا اشتباهات خود را تکرار کنید.
مثال:
مدیران دو باشگاه فوتبال پرسپولیس و استقلال، از بودجهای که توسط دولت تهیه میشود، حقوق میگیرند. این مساله باعث میشود تا آنها در بازی حضور نداشته باشند و از اشتباهات مدیریتی خود در این باشگاهها درس نگیرند. در طول سالهای گذشته، تنها با عوض شدن مدیریت، اشتباهات را به گردن دیگری انداختهاند. به همین علت است که بحث خصوصیسازی باشگاههای ورزشی مهم است.
این قضیه در همهجا صدق میکند. حتی در علوم سیاسی، اجتماعی و انسانی. شاید اگر تمام مدیران برای ارائه راهحل حقوق میگرفتند، وضعیتمان خیلی بهتر بود. زیرا در اینصورت تمام مدیران هم در بازی حضور داشتند و از اشتباهات خود زیان میکردند و درس میگرفتند.
پذیرفتن اشتباهات در تحلیل
اگر درگیر احساسات و عواطف نشوید، پذیرفتن اشتباه و شکست در تحلیل هم برایتان کار سادهای خواهد بود. این امر با کسب تجربه و به مرور زمان بهدست میآید. اما باید از اشتباهات هم درس بگیریم. پذیرفتن اینکه تحلیلهای ما هم گاهی اشتباه درمیآید، شاید درنگاه اول خیلی راحت باشد، اما وقتی خودتان در بازی حضور دارید، همهچیز فرق میکند. هیچ کس دوست ندارد ضرر کند و این یک واقعیت است که ما هم ضرر میکنیم.
اما مشکل اینجا است که شما نمیتوانید کسی را قانع کنید که در اشتباه است. در چنین مواقعی تنها راه فهمیدن و پذیرفتن اشتباهات یک تحلیل، روبهرو شدن با واقعیت است. یعنی وقتی شما پیامدهای اشتباهاتتان را ببینید، متوجه میشوید که اشتباه کردید و در این نقطه تازه شروع به یادگیری خواهید کرد. به این روش اصطلاحا یادگیری سلبی (یادگیری از طریق منفی) میگویند. این مساله معمولا کمی زمانبر هم میشود؛ اما اگر دربازی بمانید، زمان همهچیز را حل خواهد کرد.
آنچیزی که ما از طریق یادگیری سلبی میآموزیم، تعریفی از منطق صحیح در تحلیل است. منطق صحیح یعنی آنچیزی که در طول تاریخ اشتباه بودن آن هنوز ثابت نشده است. جالب اینجاست که منطقهای تحلیل در سبکهای متفاوت هم در بعضی معامله گری واقعی از مسایل باهم به نتیجه مشترکی میرسند. بهعنوان مثال الگوهای ساختاری در سبکهای متفاوت تحلیل در برخی از موارد یکی هستند؛ اما با اسامی متفاوت. به نمودارهای زیر دقت کنید
نمودار قیمتی سهام شرکت Snapchat (شماره ۱):
نمودار قیمتی سهام شرکت Snapchat (شماره ۲):
هر دو نمودارهای فوق با منطق تحلیل خود در دوسبک متفاوت، بازهم به یک نتیجه مشابه دست مییابند. در نمودار اول بر اساس الیوت و ساختار مثلث و در نمودار دوم با روش کلاسیک و بر اساس الگوی سر و شانه معامله گری واقعی معکوس. اما در نهایت نتیجه هر دوی آنها یکی است. اگر این منطق تحلیل را هر شکل دیگری در نمودار تعریف کنیم، به این علت که با مفهوم واقعیت متفاوت است، محکوم به شکست خواهد شد.
جمعبندی
فرمولها و قواعد ریاضی در تحلیل رفتاری نمودارها روی کاغذ قشنگ است، اما بهدرد دنیای واقعی نمیخورد. تنها نکته حائز اهمیت و اساسی در تحلیل، درنظر گرفتن احساسات جمعی انسانها در شرایط مختلف بازار است.
اگر به گذشته نگاه کنید، میبینید که از لحاظ تکنولوژی، انسان پیشرفت زیادی در طول زمان داشته است. همین امر باعث میشود که نیازهای انسانها هم درطول تاریخ تغییر کند. اما تنها نکتهای که همچنان ثابت مانده، احساسات هستند.
احساس ترس در انسان قرن ۲۱ با انسان قرن اول از یک جنس است. بنابراین عکسالعمل آنها هم به یک شکل خواهد بود. پس تنها با درک صحیح از احساسات جمعی در بازارهای مالی میتوانیم به تحلیل منطقی برسیم و با حضور در بازی و روبهرو شدن با واقعیتها است که میتوانیم بیشتر یاد بگیریم و از اشتباهات خود بکاهیم.
دیدگاه شما